ز جهان بود وجود تو غرض


گل عرض بوده و بود تو غرض

گرچه مسجود ملک شد آدم


بود از آن سجده سجود تو غرض

زین همه شاهد و مشهود بود


ذوق را شهد شهود تو غرض

گرچه دستان زن گل شد بلبل


داشت در پرده سرود تو غرض

آنچه کالاکه در این بازار است


هست سرمایه و سود تو عرض

بزم آرا و چمن پیرا را


در دو کون است و رود تو غرض

گرچه نعت گل و نسرین میگفت


داشت اسرار درود تو غرض